کتاب «دالِ دوست داشتن»
چند روایت از عشق و زندگی
نویسنده: حسین وحدانی
انتشارات: نشر ویدا
قیمت: 30000/ چاپ بیستم/ 1399
تعداد صفحات: 130
حسین وحدانی در کتاب «دالِ دوست داشتن» روایت هایی می گوید از عشق و زندگی. او در کتابش روایت هایی را آورده که پیش تر آنها را در فضاهایی همچون فیسبوک منتشر کرده بود. کتاب جهت داستانی نداشته و تم خاصی را نیز دنبال نمی کند. شاید آنچه در این کتاب آمده روایت هایی در راستای زندگی باشد. کتاب از عشق حرف و مرگ حرف می زند، از دوستی و دوست داشتن، از غم و رنج، از زخم، از بخشش و از هر آنچه زندگی را می سازد.
یادداشت های کوتاه وحدانی در این کتاب به شدت جذاب است و خواندنش می تواند بخشی از زندگی را نشانمان دهد که همیشه حضور داشته اما قادر به برداشتن لایه ای نبودیم که رویش را گرفته بود. «دالِ دوست داشتن» کتابی سبک است و می توان در عرض یک ساعت تمام مطالب را خواند اما از جمله کتاب هایی است که می توان روزانه یک نوشته اش را خواند، درک و زندگی اش کرد.
بخش هایی از کتاب را در زیر می خوانیم:
- «یک شوخی می کردیم با «الهی غم آخرت باشد» که یعنی نفر بعدی که می میرد من باشم و دیگر غم نبینم؟ جمله را عوض کردیم. گفتیم «الهی داغ نبینی». این یکی درست تر بود. آدمی زاد شاید در طول زندگی اش خیلی ها را از دست بدهد، غمگین شود و رنج بکشد، اما داغ نبیند. شاید هم مرگ هیچ عزیزی را تجربه نکند، اما رفتنِ کسی داغ شود و بر دلش بنشیند.
داغ که می دانی چیست؟ علامت را می گرفتند توی آتش، سرخ و آتشین که می شد، می نشاندند روی بازو، یا هر جا. دردداشت؟ بله، داشت. اما یک ساعت. یک شب. یک هفته. بعدش خلاص. جایش ولی همیشه می ماند. این همیشه چه آدم را می ترساند! همیشه. این است که گفتیم الهی داغ نبینی. که تمام عمر، جلو چشمت نباشد علامت نبودنِ یکی. همان که حافظ می گوید: «دارم من از فراقش در دیده صد علامت» شاید.» صفحه 49 و 50
- «من چنین می گویم: محبوب تان را – دوست ترین تان را – هرگز نبخشید. بخشش، دو پهلوترین، خطرناک ترین و نامردترین واژه ای است که ممکن استدر تار و پود یک رابطه ی دوستانه پیدا شود و پنهان بماند؛ درست مثل کاردی تیز که لا بلای وسایل دیگر پنهان شده و یک روز بی هوا دست می اندازید تا چیزی را از کشو بردارید، عمیق ترین زخم ها را بر دست تان می گذارد.
.
.
با واژه ی مبتذل بخشش، استخوان لای زخم های کوچک و بزرگ دوستی هایتان نگذارید. بگذارید عفونتِ نفرت و خونِ جراحت بیرون بریزد؛ ریزه استخوان های لای زخم، خرده شیشه ی آوار حادثه های تلخ، از لا به لای رگ و گوشت رابطه درآید، بعد روی زخم را مرهم بگذارید و ببندیدش. با بخشش اما، به محبوب تان خیانت نکنید. محبوب، محبتِ طبیبانه می خواهد.» صفحه 72 -74