فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین اکبرپور» ثبت شده است

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 3 تیر ماه 99 منتشر شده است.)

ایده­ های خوب اما خام

 

 

نویسنده: بهزاد آقاجانی

کارگردان: حسین اکبرپور

بازیگران: سروش طاهری/ ندا محمدی/ منصور جهانبخش/ سپهر ملاحسینی

 

آشپزخانه­ ای عریض، بخش زیادی از عرض سالن نمایش را به خود اختصاص داده، آشپزخانه­ ای که بستر اتفاقات و ماجراهای نمایش «ما داریم از این خونه میریم» در آن اتفاق می ­افتد. داستان درباره مردی به نام آرش است که هفده سال پیش خانه پدری­ اش را ترک کرده و حال دوباره به این زندگی بازگشته است. آرش، مردی میانسال و تنها است. پدرش در نبودِ او روی ویلچر می ­نشیند، مادرش فوت کرده و پرستار پدرش (صوفیا) و پسر پرستار (عرشیا) به همراه شوهر صوفیا (احسان) بعد از گذشت سالها هنوز در این خانه زندگی می­ کنند. پس از دیالوگ­ های طولانی، دلیل رفتن یکباره آرش و ارتباط او با صوفیا مشخص می­ شود.

داستان نمایش «ما داریم از این خونه میریم» حفره­ های زیادی دارد. مهم­ ترین حفره­ ی آن نامشخص بودن دلیل بازگشت آرش به خانه بعد از هفده سال است. او رابطه­ ی خوبی با پدرش ندارد و او را متهم می­ کند که به پرستارش بیشتر از همسرش اهمیت می ­داده است. نویسنده در ابتدای نمایش ذهن بیننده را به سمت رابطه­ ی پرستار با پدر جلب می­ کند اما در پایان، خودِ نمایشنامه این موضوع را رد کرده و تجاوز به صوفیا را از سمت آرش می ­داند. پس کشاندن پای پدر و اتهام وارد کردن به او باید دلیلی داشته باشد؛ دلیلی که جایش در نمایش خالی است. دیگر حفره­ ی نمایشنامه مشخص نبودن نقش صوفیا در این زندگی و ارتباط او با آرش است، به طوری که تا نیمی از نمایش چنین گمان می­ شود که صوفیا خواهرِ آرش است و دارد از پدرش مراقبت می­ کند. وسواس بی­ حدِ صوفیا روی چیدمان قاشق­ ها و نظم افراطی آن­ها نیز دلیل مشخصی ندارد؛ همین طور کر و لال بودن پدر. مهم ­ترین ضعف نمایشنامه اما نامشخص بودن چیزی است که متن می­ خواهد بگوید. نمایشنامه، قصه­ ی مشخصی برای تعریف کردن ندارد که بشود از پسِ آن به مفهومی برای نمایش رسید. این تعلل طولانی که به افشای رازِ تجاوز آرش به صوفیا می ­انجامد قرار است چه تلنگری به مخاطب بزند؟ چرا صوفیا در نقطه­ ی ضعف قرار دارد و هیچ شکایتی از آرش نکرده است؟! منطق زن دوم شدن او چیست؟!

نمایشنامه شخصیت­ پردازی درست و عمیقی ندارد. شخصیت­ های نمایش نمی­ دانند چه می­ خواهند، نمی ­دانند کیستند و اینجا چه کار می­ کنند. شخصیت­ ها در سطح باقی مانده و به عمق نرسیده­ اند. این شخصیت­ های ناپخته قطعا نمی ­توانند همذاتپنداری مخاطب امروز را برانگیزند. در نمایش درباره شخصیت ­های خارج از صحنه نیز صحبت شده و رازهایی از زندگی آنها افشا می ­شود بی ­آنکه در جهت کمک به اصل موضوع یعنی تجاوز باشد. ارتباط نام نمایش با روایتِ روی صحنه نیز چفت و بست درستی ندارد. عرشیا اعلام می ­کند که او و صوفیا امشب از آن خانه می­ روند و همین جمله به عنوان نام نمایش انتخاب شده است، نامی که به سختی می ­توان مفهوم مورد نظرش را درک کرد.

کارگردان در اجرای این نمایش، دست به خلاقیت­ هایی زده اما اکثر آنها خام مانده ­اند. در این میان می­ توان به روشن شدن صحنه با چراغ­ های زیرِ میزِ آشپزخانه اشاره کرد و پاهای یک مردِ ویلچری، یک مردِ معمولی، یک پسر جوان و یک زن. اتفاق جذابی که به ثمر نمی­ رسد. با روشن شدن چراغِ زیرِ میز، بیننده منتظر دیدن کُدهایی در مورد آدم­ها و روابط از طریق مشاهده­ ی روابط بین پاها است، اتفاقی که روی صحنه اما رخ نمی د­هد و این خلاقیت جذاب مسکوت می ­ماند.

کارگردان از عنصر مهمِ "سکوت" نیز به شکل درستی استفاده نکرده است. نمایش دارای لحظه­ های زیادی است که با سکوت­ های طولانی همراه شده؛ صحنه­ هایی که نمی­ توان دلیلی برای سکوتِ طولانی ­شان یافت. استفاده از سکوت به منظور جلب توجه مخاطب به یکی از شخصیت­ های روی صحنه درست و بجا است، اما وقتی این سکوت، مدام و برای هر صحنه ­ای استفاده شود تاثیرگذاری خود را از دست می­ دهد. کارگردان با کد دادن­ های زیادِ بازیگر به استفاده از سکوت، ارزش صحنه ­ی پایانی، سکوت انتهایی و لحظه برملا شدن راز را از بین می ­برد و مخاطب از افشای این مهم تعجب نمی ­کند زیرا به اندازه ­ی کافی کد و سکوت دریافت کرده که ضربه ­ی آخر برایش دردی نداشته باشد. یکی از خلاقیت­ های دیگرِ کارگردان استفاده از اِکوی صدا در صحنه است. مثلا زمانی که صوفیا چیزی را به روی میز می ­کوبد یا شی­ ای را روی میز می­ کشد، اکویی همراه با صدا پخش می­ شود؛ اکویی که کارایی مناسبی نداشته و به عبارتی باعث هرز شدن این خلاقیت می­ شود.

نمایش ما «ما داریم از این خونه میریم»، از بازیگران خوبی بهره برده، کارگردان از اید ه­هایی خلاقانه ­ای هم استفاده کرده، اما ایده­ هایش به خاطر استفاده نادرست و افتادن روی دور تکرار، از معنا تهی شده و به جای رساندن مفهوم، نمایش را گنگ­ تر کرده است.

 

 

  • samaneh ostad