(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 11 آذر ماه 99 منتشر شده است.)
تقدیری که از آن گریزی نیست
نویسنده: محمدچرمشیر
کارگردان: سیامک احصایی
بازیگران: فاطمه معتمد آریا/ شبنم مقدمی/ احمد ساعتچیان/ علیرضا محمدی/ پانته آ پناهی ها/ محمدرضا حسین زاده/ عاطفه تهرانی/ مریم شیرازی/ آنکیدو وارش
«سیامک احصایی» که بیشتر به عنوان طراح صحنه شناخته می شود، دانش آموخته نقاشی از دانشگاه کلیولند اوهایو آمریکا است. وی که سابقه ای طولانی در طراحی صحنه های تئاتر و فیلم های سینمایی دارد در تجربه خود از کارگردانی تئاتر سراغ متنی از «محمد چرمشیر» رفته. متنی که برای فهم بیشتر آن نیاز به آشنایی با سه گانه سوفوکل، یعنی «ادیپ شهریار»، «ادیپ در کولونوس» و «آنتیگونه» است.
ادیپ شاه با وجود فرار از سرنوشتی که برایش مقدر شده است، باز هم در مسیر آن قرار می گیرد، پدر را می کشد، همسر مادرش می شود و فرزندانی نیز به دنیا می آورد. پس از اطلاع از این سرنوشت، مادر خودش را کشته و ادیپ خود را کور می کند، اما مدت ها با تبعید این شاهِ گناهکار از تب موافقت نمی شود. او در روزهای پیری و کوری روانه تبعید می گردد و در این راه دخترش، آنتیگونه، او را همراهی می کند. دختر دیگرش، ایسمنه، در تب می ماند و آنتیگونه شروع به نوشتن نامه هایی به تب می کند تا به دست خواهرش برسد.
متنی که محمد چرمشیر نوشته، دربرگیرنده این سه نمایشنامه مهم و در میانه ی آنها قرار می گیرد. اجرای «سیامک احصایی» از متن چرمشیر، به شدت تصویری و زیباست. صحنه با خاکی که به قول کارگردان از کویر مرنجاب به تماشاخانه منتقل شده است، پوشیده شده. خاکی که از کویر آمده و قرار است بی حاصلی این زندگی را نشان دهد، خاکی که در آن هیچ گیاهی نمی روید و زندگی ای که در آن هیچ کس سامانی نمی یابد. متن چرمشیر متشکل از دو کاراکتر است، یک خواهر و برادر اما کارگردان در اجرای خود از این متن، از عنصر تکثیر استفاده کرده است؛ او آنتیگونه را تکثیر می کند و برادر را نیز. تنها ادیپ تکثیر نمی شود، ادیپی که چشم های نابینایش زیر تاجی عجیب پنهان شده، سرخی لباسش چشم مخاطب را به سوی او می برد و سرگردانی اش همراه با تخت شاهی اش از این سوی صحنه به سوی دیگر حرکت می کند. صحنه ای پر از خاکِ کویر و نامه هایی که با اتفاقی چون انفجار به روی صحنه می بارند و البته کاراکترهایی که خاکیِ لباسشان با صحنه یکی شده است. تمام این عناصر، فضایی وهم آلود و کابوس وار ساخته و شن زاری که در آن همه چیز پنهان شده است، همه چیز از اشیا و اشباح گرفته تا سرنوشت.
کاراکترهای تکثیر شونده ی این نمایش در طی آیینی منتظر مرگ ادیپ هستند، ادیپی که در زیر تاج رازآلود خود درد می کشد از سرنوشتی که گریزی از آن نبوده است. «نامه هایی به تب» نمایشی از تیره بختی و رنج خانوادگیِ ادیپ و فرزندانش از زبان آنتیگونه است که در قالب نامه هایی به خواهرش در تب روایت می شود و نویسنده تمام تمرکز خود را بر روی این مهم گذاشته است. چرمشیر در روایت خود، هر آنچه متعلق به فضای بیرون از این خانواده است را حذف کرده و احصایی در اجرای خود تمام این رنجها را بر روی نامه های که کل صحنه را در بر می گیرد به تصویر کشیده است.
فیلم تئاترِ «نامه هایی به تب» اثری است که با وجود غیابِ اجباری عنصر اصلی تئاتر یعنی زنده بودن، باز هم می تواند زیبایی صحنه ی ساخته شده توسط کارگردان را به خوبی به مخاطب نشان داده و از رنجی سخن بگوید که چندین نسل یک خانواده را در برگرفته و از تقدیری حرف بزند که از آن راه گریزی نیست.