فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرش لاهوتی» ثبت شده است

 

 

 

پاییزِ زنی تنها

 

فیلم به خوبی در تنگنا قرار گرفتن آبان هم از سوی جامعه مرد سالار و هم از سوی زنان کارگر را نشان می دهد، درماندگی و آشفتگی اش و حتی تسلطش بر اموری که می تواند و از پسش بر می آید، اما باز هم در پایان کار این مجید است که آبان را نجات می دهد. این پایان را نمی توان نقض تمام هشتاد دقیقه ی ابتدایی فیلم دانست بلکه این را نشان می دهد که زندگی با کنار هم قرار گرفتن زن و مرد معنا پیدا می کند. روزهای نارنجی فیلمی نیست که زن را پررنگ تر از مرد نشان دهد و یا برعکس، بلکه فیلمی است که شرط رسیدن به هدف را کنار هم قرار گرفتن زن و مرد می داند و از این منظر فیلمی قابل احترام است.

روزهای نارنجی در کنار نشان دادن ده روزِ نارنجی، به فراز و نشیب زندگی آبان و مجید هم می پردازد. این ده روز مرحله ای بحرانی در زندگی این زوج است. شاید از کینه ی آبان شروع شود اما به آرامش ختم می شود. زندگی آبان و مجید به نقطه ای راکد رسیده. به نقطه ای که آن دو با هم نمی خوابند، با هم بیدار نمی شوند، با هم غذا نمی خورند، کار نمی کنند اما هنوز با هم اند. رشته ای که آنها را به هم نگه داشته، عادت است یا مهری از گذشته که فقط خاطره اش مانده. حال این ده روزِ بحرانی روی دیگری از این زندگی راکد را نشان می دهد. در این ده روز مجید بلاخره از لاکِ انفعال همیشگی اش در می آید و خودی برای آبان نشان می دهد. او خشمش را از آبان با به وجود آوردن سوءظنی نشان می دهد که باعث می شود آبان، زن کارگر را اخراج کند. در این ده روز آبان هم تغییر می کند. او که کینه ای بیست ساله را در قلبش حمل می کند، بلاخره دست از آن بر می دارد. زمانی دست برمی دارد که شوهرش را به خاطر خطایش می بخشد. زمانی دست بر می دارد که بلاخره غذایش را میان کارگرهایش می خورد و خودش را از لاک تنهایی بیرون می کشد. اگر آبان تغییر نکرده بود، محال بود مجید را به خاطر رابطه اش با زنِ کارگر ببخشد. اما او فهمیده که با این کینه ی قدیمی دارد همه چیز را از دست می دهد و راهی به جز بخشش پیش رو ندارد.  

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad