فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

فرمولی که در کمدی ایران جواب می دهد

 

در فیلم کیایی همه چیز در ساده ترین و سهل ترین شکل ممکن و در دم دستی ترین و بی فکرترین حالت اتفاق می افتد. همه چیز کنار هم چیده شده و این چینش در لحظاتی توی ذوق مخاطب می زند. به عنوان مثال به رابطه ی نازان و فواد اشاره کرد. همه چیز این رابطه چیده شده و ساختگی است و همان طور که پیش بینی می شد نازان به راحتی عاشق فوادی که هیچ چیز ندارد و هیچ فرد مهمی نیست می شود و ابراهیم با عروس گل اش همراهی کرده و صحنه را فتح می کنند.

داستان های فرعی نیز به راحتی رها می شوند. داستان هایی مانند دزدیده شدن پاسپورت ها که دستورش را زیبا داده بود، مهاجرت و یا پناهنگی آنها، بیرون کردنشان از هتل، آقازاده ای که مسئول سفارت و برنامه آنهاست، راننده ای که عاشق زیبا شده و ... بسیاری از این داستان ها که ضرورتی برای وجودشان در قصه نبود، بی آنکه به تکلیفی روشن برسند رها می شوند و فیلم در زیباترین و صد البته غیرقابل باور ترین حالت به همراهی نازان، ابراهیم و فواد ختم می شود و احتمالا پس از آن مراسم ازدواج فواد و نازان نیز برگزار می گردد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

وقتی طبعیت لوکشین می شود

 

«88 دقیقه فیلم کوتاه» عنوان مجموعه ای از پنج فیلم کوتاه است که در یک پکیج قرار گرفته و در گروه هنر و تجربه در حال اکران می باشد. این مجموعه شامل فیلم های «پوست خرس»، «روباه»، «بدل»، «ایکی» و «S» می باشد. وجه اشتراک هر پنج فیلم این است که اتفاقات در فضای خارجی و در چهار فیلم در طبعیت رخ داده و توانسته مجموعه ای خوب از پنج فیلم خوب را به مخاطب عرضه کند. گنجاندن دو انیمیشن کوتاه در این مجموعه نیز نشان از ظرفیت بالای این گونه ی نمایشی برای اکران و دیده شدن در پرده نقره ای را دارد.

 

یادداشت کامل فیلم های این مجموعه را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 18 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

اندر مصائب مخالف­ خوانی در تعزیه

 

 

نویسنده و کارگردان: داوود فتحعلی­ بیگی

بازیگران: منیژه داوری/ حمیدرضا معدن­کن/ امیر آزاد روستا

مکان اجرا: تماشاخانه سنگلج 

 

عمو هاشم به همراه گروهش تصمیم گرفته­ اند در راه تا رسیدن به مشهد در روستاهای مختلف تعزیه برپا کنند. در یکی از روستاها، پس از اتمام مراسم تعزیه، هر کدام از شبیه­ خوانان مهمان یکی از خانه­ های روستا می­ شوند و عموهاشم نیز به دعوت ننه رباب مهمان او می­ گردد؛ غافل از اینکه شوهر ننه رباب که ابتدا از عموهاشم استقبال گرمی می ­کند، نمی ­داند او اشقیاخوان است و با فهمیدن این موضوع رفتاری دیگر را در پیش می­ گیرد.

«عمو هاشم» نمایشی مستند درباره یکی از تعزیه­ خوان ­های بزرگ کشور، «هاشم فیاض» است که به عنوان تنها بازمانده تعزیه­خوانان تکیه دولت شناخته شده. این استاد مسلمِ تعزیه در فستیوال آوینیون فرانسه مورد توجه بزرگانی چون «پیتر بروک» نیز قرار گرفته و چند نسخه از تعزیه­ ی او ممهور به مهر «هاشم شمر تهرانی» در موزه ­ی واتیکان نگه­داری می­ شود؛ اما در کشور خودمان افراد کمی هستند که او را بشناسند. در این راستا و به منظور معرفی این هنرمند «داوود فتحعلی بیگی»، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان نمایش­ های آیینی و سنتی، پس از بیست سال برای دومین بار نمایش «عمو هاشم» را به روی صحنه آورده است.

نمایش به خوبی فرهنگ عامه­ ی مردم و ناتوانی آنها در تفاوت قائل شدن میان فرد شبیه­ خوان و نقشی که بازی می­ کند را نشان می­ دهد. نه در گذشته که چه بسا امروز نیز با وجود رونق کم تعزیه، هنوز اولیا خوان­ ها میان مردم محبوب­ تر از اشقیا خوان­ ها هستند و بی­ شک این امر در گذشته نیز فراوان دیده شده و مخالف خوان ­ها مورد بی­ مهری­ های بسیار واقع شده­ اند. نباید فراموش کرد که نمایش تعزیه حاصل تمام عناصر تئاتر از جمله بازیگران مخالف­ خوان و موافق­ خوان است و همکاری آنهاست که کلیتی چنان مسنجم را می­ سازد که مردم بتوانند با آن همراه شده، اشک بریزند و بر بانیان این ظلم نفرین روا دارند.

نمایش «عمو هاشم» گریزی به لحظه­ هایی از زندگی عمو هاشم زده و به خوبی نشان می­ دهد که یک مخالف ­خوانِ تعزیه با چه سختی­ هایی در راستای هدفی که برای خود انتخاب کرده، یعنی ارادت به اهل بیت، رو به روست. نمایش، متنی ساده و روان، بازی­ هایی درخور، صحنه ­ای ساده و روایتی سرراست دارد و همین سادگی ­اش می­ تواند برخی مخاطبان را جذب کند. در سوی دیگر، سادگی بیش از حد نمایش و ریتمِ کند آن برای برخی از جوانان امروزی ممکن است خسته­ کننده به نظر برسد. برای آن دسته از جوانانی که از سریال­ های شعارگون تلویزیون خسته ­اند، دیدن نمایشی که تحول بازیگرش با خواب اتفاق می­ افتد و همه چیز به خوبی و سادگی حل و فصل می­ شود، جذاب به نظر نمی­ رسد. بی شک تعزیه برای ماندگار شدن و از مهجوریت رها شدن نیاز به نیروهای جوانی دارد که در ابتدا باید جذب آن شده و سپس در راستای حفظ و عرضه­ ی آن اقدام کنند.

نمایش مستند «عمو هاشم» اتفاق خوبی در این روزهای تئاتر است. یادآوری تعزیه به عنوان یک نمایش ایرانی، معرفی یکی از بزرگترین تعزیه­ خوانان ایران و بررسی مشکلاتی که تعزیه­ خوانان با آن رو به رو بوده ­اند در این ایام خود قابل تقدیر است. نمایش ایرانی بی­ شک همین نفس­ های نامنظمش را به «داود فتحعلی بیگی» مدیون است و اگر تلاش­ های این استاد نبود، از نمایش ایرانی شاید به جز خاطره چیزی باقی نمی­ ماند. این هنرمند با به صحنه آوردن نمایشی ساده با بازی خوب بازیگران، به ویژه «منیژه داوری» در نقش دوست­ داشتنی ننه رباب، توانسته است باز هم قدمی در راستای حفظ این گونه­ ی نمایشی بردارد و مخاطبِ مشتاق را به سالن بکشاند.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 11 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

آنچه مردم می­ شنوند یا آنچه باید بشنوند

 

نویسنده: مهدی زندیه

کارگردان: سعید زارعی

بازیگران: امیر امرایی‌نیا/ محمدامین افشار/ مریم بهمن‌پور/ الهه پورسند/ سویل جعفری/ مهبد جهان‌نوش/ فاطیما حسین‌زاده/ فرناز حسینمردی/ سعید زارعی/ مرتضی سالاری/ فاطمه صادق/ علیرضا صمدزاده/ بیتا طالشی/ آهو قلندر

مکان اجرا: تماشاخانه ایرانشهر

 

نمایش «اسموکینگ روم» در اتاق مخصوص سیگار کشیدن یا همان اسموکینگ رومِ فرودگاه آتاتورک استامبول می­ گذرد، اما بر خلاف اسموکینگ روم­ های مرسوم، این اتاق فضایی شیشه ­ای با تهویه­ های قوی هوا نیست، بلکه اتاقی است که با فنس از دیگر قسمت­ های سالن جدا شده، بالانویسی دارد که پیش از نمایش اشاره می­ شود که از انداختن خوراکی داخل اتاق جلوگیری شود. با این حال فضایی که در اجرا مخاطب با آن مواجه می­ شود بسیار شبیه اسموکینگ روم است. مسافرانی برای کشیدن سیگار به این اتاق می ­آیند؛ غریبه­ هایی که زیاد با آنها دم خور نمی ­شویم. گویی مخاطب خود یکی از کسانی است که زمانی زیادی تا پروازش مانده و می­ خواهد تمام این وقت را در این اتاق بگذراند. او شاهد رفت و آمد مسافران مختلف از کشورهای گوناگون با زبان­ های غریبه، گاه عجول، گاه خسته و گاه غمگین یا عصبانی است. مسافرانی که یا تنها می ­آیند، یا با دوستی یا با خانواده ­ای. آنها می­ آیند و در مدت کوتاهی خود را به مخاطب می­ شناسانند و می­ روند. مخاطب هیچ شناخت عمیقی از هیچ کس به دست نمی­ آورد تا زمانی که انفجار بزرگ رخ می ­دهد و تازه آنجاست که نمایش وارد مرحله­ ی جدیدی از معنا می­ شود.

پس از وقوع انفجار همه­ ی مسافران هول­ کرده و پرشتاب به اسموکینگ روم می ­آیند و نمایش روی دیگری از واقعیت­ ها را به مخاطب نشان می ­دهد و او را با این سوال مواجه می ­کند که آیا هر آنچه پیرامون ما اتفاق می­ افتد، آنچه در اخبار به آن اشاره می­ شود، خبرهایی که با گوش­ مان می­ شنویم یا اتفاقاتی که با چشم می­ بینیم، همان­ هایی که واقعیت تلقی­ شان می­ کنیم، چقدر حقیت دارند؟ آیا ورودی­ های ذهن ما آن­قدر قابل اعتماد است که بتواند حقیقت را از غیر آن جدا کند یا نحوه­ ی چیدمان اطلاعات و به خورد مردم دادن آن قدر حرفه ­ای است که حقیقت را چنان تحریف می­ کند که همچنان واقعی به نظر برسد.

نمایش داستان آن چیزهایی است که روزانه دولت­ ها، خبرگزاری­ ها و سازمان­ ها به خورد مردم می­ دهند و مردمی که با ابزارهای شناختی محدود خود نمی­ توانند آنچه را که باید از آنچه را که نباید تشخیص دهند. آنها به خود و تشخیص­ شان اعتماد می­ کنند، فارغ از اینکه همه چیز طوری از قبل برنامه­ ریزی شده است که مردم آنچه را که دیگری یا همان فرد بالاتر می­ خواهد، واقعیت پنداشته و قبولش کنند.

«اسموکینگ روم» اتفاقی نو و جدید است، نمایشی جذاب که مخاطب را به تفکر نیز وادار می­ کند، اما به همان میزان که جدید و نو بوده، به همان میزان با همهمه­ ای از اتفاقات و روایت­ ها همراه شده و خط روایت اصلی­ اش را گم کرده است. برای مخاطبِ ایرانی که هنوز داغ از دست دادن هموطنانش در ماجرای هواپیمای اکران سرد نشده، روایت ماجرایی در این بستر فکر او را بی شک به سوی این حادثه سوق می­ دهد که نمایش احتمالا به دلایل ممیزی سعی در ارتباط مستقیم با آن نگرفته است و بیشتر بر روی حادثه­ ای که در فرودگاه اتاتورک ترکیه در سال 95 رخ داده تمرکز کرده است. اما این دوری کردن از ماجرای مورد نظر و گریز زدن­ های پیاپی و اشاره به آن مخاطب را کمی سر در گم می­ کند که آنچه قرار است بیان شود، چیست؟ ماجرا تحریفِ حقیقت است یا انتقاد به آنچه دولت ­ها حق خود می­ دانند که حتی با جان مردمان شان در راستای موقعیت خود شرط­ بندی و ریسک کنند. این سردرگمی خط سیرِ درست اتفاقات را بر هم می ­زند و مخاطب را نسبت به مضمون نمایش و دریافت­ های خود دچار تردید می­ کند.

«اسموگینگ روم» نمایشی است که باید آن را دید، زیرا علاوه بر روایتی تامل برانگیز، خلاقیتِ گروهی جوان را نشان می­ دهد که با بهره­ گیری از حداقل­ ها توانسته ­اند نمایشی جذاب خلق کنند. بی­ شک صحنه­ ی سقوط هواپیما که با آرایش جذاب بازیگران انجام می ­شود، یکی از خلاقانه­ ترین تصاویری است که می­ توان با تنها چند فندک ساخت.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 4 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

اگر او توانسته بمیرد، پس من نیز خواهم مرد

 

 

نویسنده: مسعود هاشمی­ نژاد

کارگردان: مسعود طیبی

بازیگران: ایمان میرهاشمی/ آرزو صفی یاری

مکان اجرا: تئاتر شهر

 

«فقط چهل روزه بودم» آنگونه در که خلاصه­ ی نمایش نوشته شده داستانی است از چهل شب زندگی عاشقانه ­ی زنی با روح شوهرش. داستان درباره­ ی رویا است که همسر نویسنده­ اش، بهمن پرتو، را از دست داده و نگران از چهلمین شب مرگ اوست. طی باوری گفته می­ شود سرِ جسد پس از چهل روز از تنش جدا می­ گردد و رویا تمام تلاشش را می­ کند تا در روز سی و نهم بماند و سری که زمانی عاشقانه در بر می­گرفت را چنین از دست ندهد.

«فقط چهل روزه بودم» را می ­توان داستانی درباره ­ی مواجهه با مرگ دانست. «اروین یالوم» در کتاب «خیره به خورشید نگریستن» در مورد تجربه ­هایش از جلسات درمانی با بیمارانی می­ گوید که ریشه ناراحتی ­شان در ترس از مرگ نهفته است. بیمارانی که گاه این ترس را به شکل آشکاری نشان می ­دهند و گاه چنان این ترس در دیگر مشکلات گم شده که به سختی کشف می ­شود. با توجه به روایت­ های یالوم می­ توان رویای این نمایش را زنی دید که با مرگ مواجه شده، به عبارتی مرگِ شوهر به نوعی او را متوجه مرگ خود کرده است. «اگر او توانسته بمیرد، پس من هم خواهم مرد.» رویا در تمام طول نمایش کابوس می­ بیند، کابوسی که در نهایت به هراس او از جاماندن از سر کار ختم می ­شود. او سراسیمه بلند می­ شود و خود را برای رفتن آماده می­ کند. تلاش او برای بیدار شدن و رفتن سر کار را می­ توان تلاش او برای زندگی کردن دانست. بهمن صبح ­ها می­ خوابد، بهمنی که مُرده است و رویا صبح ­ها بیدار می ­شود تا زندگی کند. او مدام به اتفاقِ روز چهلم فکر می­ کند و کابوس می­ بیند. یالوم در کتابش چنین اشاره می­ کند که :«مراسم تدفین یکی از عزیزان را در نظر بگیرید. کسی که در تابوت است نه ترسی حس می ­کند، نه می­ شنود و نه می ­بیند؛ اما دوستانی که بالای سر او ایستاده ­اند دردِ زیر خاک بودن را حس می­ کنند.» روز چهلم قرار است سر همسری که دیگر نیست از تن جسمی که هیچ درکی از آن ندارد جدا شود، اما این رویاست که درد جدا شدن سر را حس می ­کند؛ شاید به این خاطر که می ­داند این اتفاقی است که برای او نیز رخ خواهد داد و گریزی از آن نیست؛ پس در واقع تنش ­های او ترس از مرگِ خود است نه دلتنگی برای شوهری که مُرده.

«چهل روزه بودم» از دلِ دانشگاه برآمده. «مسعود طیبی»، کارگردان اثر و مدرس دانشگاه این نمایش را با دانشجویان خود به روی صحنه آورده، نمایشی که علاوه بر بهره ­گیری از عناصری مانند متن قوی، کارگردانی خلاقانه، بازی­ های خوب، نور، موسیقی و صحنه ­ی مناسب، پتانسیل بررسی در قالب تئور ی­های علمی تئاتری را نیز دارد و می ­تواند به عنوان سوژه ­ای در راستای بررسی­ های روانکاوانه مورد تحقیق قرار گیرد. نمایش در ظاهر داستانی عاشقانه اما ترسناک را روایت می­ کند که در آن زنی با روح شوهرش عاشقانه سر می­ کند، اما از این اجرا می ­توان چنین برداشت کرد که تلاش زن برای گریز از مرگی است که همان­طور که همسرش را بُرده، روزی او را نیز خواهد برد.

نشان دادنِ برخی مفاهیم و برانگیختن بعضی حس ­ها در مدیوم تئاتر کاری دشوار است، اما «مسعود طیبی» با انتخاب فضایی غیرواقعی و با انتخاب شیوه ­ای متفاوت در بازیگری موفق شده است به مخاطب آنچه که تصویر کردنش سخت است را نشان دهد. صحنه­ ی پایانی نمایش که در آن ناگهان فضا از حافظه­ ی خیالی زن به مکانی واقعی یعنی غسالخانه تبدیل می ­شود و صدای قرآنی که پخش می ­گردد از جمله لحظه­ های تلخ و ماندگاری است که ذهن و احساس مخاطب را تا مدت­ها درگیر خواهد کرد.  

  

 

  • samaneh ostad