فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

هزار پا، هزار راه

 

از قصه های در هم که بگذریم به فضای ترسیم شده در فیلم که خلاقیتی در خود ندارد می رسیم، هزارپا کار جدیدی نیست و دنباله رو کمدی هایی است که قبلا از این معرکه جان سالم به در برده و اتفاقا خوب هم فروخته اند. داووی دست روی دهه شصت و اوایل انقلاب گذاشته است، کاری که قبلا نهنگ عنبر کرده و ثابت نموده بود که مردم ایران به شکل و شمایل دهه شصت خود می خندند، به فضای مسموم آن روزها که حتی بدون سیاه نمایی خود به تنهایی این قدر مضحک است که بیننده را به خنده وا می دارد، ماموران کمیته که در همه احوال زندگی مردم دخالت می کنند، لباس های زنان که بیشتر شبیه جعبه بوده و سر زنی از بالای جعبه بیرون زده است، فرم لباس مردان و گاها ته ریش و سبیلی که آنها را از خطر بازجویی ماموران کمیته دور می کند و دیگر ویژگی هایی از این دست. این دهه شصت ایران است؛ فضای واقعی دهه شصت که حال با فاصله سی و چند ساله تبدیل به کمدی شده و می شود به پوشش مضحک اجباری آن روزها، ساعت ها خندید بدون آنکه فیلمساز بخواهد چیزی به آن اضافه و یا از آن کم کند. فضای بسته ای که در زمان خود به شدت آزار دهنده بوده، تبدیل به شوخی این روزها شده و چه خوب است که مسئولین ما نیز این فیلم را فقط به خاطر فضایی که ساخته نگاه کنند و با اختلاف سی و چند ساله، آن روزها و سخت گیری های بی مورد آن دهه را ببینند و بفهمند چقدر بعضی از قانون ها و امور من در آوردیِ قانون گذاران و دخالت شان در همه ابعاد زندگی مردم، دست مایه خنده است و پوچی آن روزها چقدر سوژه ریشخند شدن دارد، تا شاید با دیدن این فضا به امروزشان فکر کنند و بعضی از قوانین فعلی را در نظر آورند که می تواند سی و چند سال بعد نسل آینده را با دیدن پوچی و مضحک بودن این روزها بخنداند و با خود بگوید مردم چطور آن روزگاران زندگی می کردند، سوالی که امروز ما در مورد مردم دهه شصت می پرسیم.

 


پ.ن: یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad

 

 

کتاب «حفــــــــــره ها»

می خواستم بمانم، رفتم

 

مجموعه شعر

شاعر: گروس عبدالملکیان

انتشارات: نشر چشمه

قیمت: 2600 / چاپ هشتم / بهار 1391 / برچسب جدید قیمت برای همین چاپ: 4000

تعداد صفحات: 82

 

مجسمـــه

به مسعود، کارگری که بیشتر بود

 

با کیسه ی سیاه و چروکیده

از رخت های کار،

با دست های کار،

موهای کار

ابروهای کار،

نشسته در میدان.

نشسته

در

میدان

مجسمه ای از سنگ

که از بختِ بد

قلب دارد.

 

 

  • samaneh ostad