به مثابه کبک زیر برف
ضربه ی اصلی همه می دانند افشای راز لائوار برای پاکو نیست، ضربه ی اصلی شاید دانستن این راز توسط «آلخاندرو» شوهر لائورا باشد. لائورا، شوهرش و همه ی مردم روستا می دانند که ایرنه دختر آلخاندرو نیست و تنها یاکو است که این مهم را نمی داند. «همه می دانند» در مورد یک سر پوشانی جمعی است. اینکه همه ی افرادی که در فیلم حضور دارند راز را می دانند اما این پاکو است که با وجود همه ی نشانه ها به راز مورد نظر پی نمی برد و گویی باید دهانی باز شود این واقعیت را همچون پتکی بر سر او بکوبد. پاکو قهرمان این قصه است که تا قبل اینکه لائورا با او حرف زده و رازش را فاش کند همانند کبک سرش را زیر برف فرو کرده بود. باور اینکه اگر ایرنه دختر او باشد، مجبور است باغش را از دست بدهد، شاید دلیلی در ناخودآگتاه پاکو بود که او را از نشانه ها دور می کرد. اما وقتی لائورا او را به زور از زیر برف بیرون می کشد و واقعیت را نشانش می دهد، گویی چاره ای جز پذیرش نقش «پدر» برایش باقی نمی ماند. پدری که دقیقا از مهم ترین و سخت ترین لحظه ی زندگی دخترش این نقش به او محوا می شود و از پدر بودن تنها فداکاری اش به او می رسد.
«همه می دانند» درامی جذاب و متفاوت با دیگر کارهای فرهادی است. کاری که شاید در اسپانیا ساخته شده اما فضای صمیمانه ی ابتدای فیلم، نزدیک بودنش به فضای ایران را می رساند. گویی یادمان می رود «پنه لوپه کروز» بازیگری اسپانیایی است و روستایی که در آن عروسی برگزار می شود، ایران نیست. فرهادی شاید فیلمش را در ایران نساخته، شاید راز فیلمش از جنس داستان های ایرانی نباشد، شاید بازیگرانش ستاره های ایرانی نباشند؛ اما حال و هوای ایران را در فیلمش تزریق کرده و یادمان آورده که پشت این فیلم یک فیلمساز ایرانی قرار دارد.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.