فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

 

زخمی سر بلند بحران ها

 

در ایرانِ پر حادثه این درها بوده اند که جان خیلی ها را نشان داده اند که شاید به پررنگ ترین آنها یعنی انقلاب 57 بتوان اشاره کرد. در بسیاری از فیلم هایی که برای آن دوران ساخته شده می توان دید که چطور دری ساده در کوچه ای بن بست توانسته جان چندین نفر را نجات دهد. در بسیاری از فیلم ها یا واقعیت دیده ایم که در کوبیده می شود و می دانیم که حادثه ای را قرار است با خود بیاورد. در کوبیده می شود و عده ای دستگیر می شوند. در کوبیده می شود و خانه های زیادی ریز و رو می گردد، در کوبیده می شود و زندگی عده ای خراب می شود. چه بسا که این کوبیده شدن در را در تمام بازه ای که فیلم به آن اشاره می کند دیده یا شنیده باشیم. از همان سالهای 1310 تا 1388 و حتی در همین سالهایی که فیلم در زندان توقیف بوده هم، در همچنان کارکرد متفاوتش را حفظ کرده است.

فیلمساز از نشانه ها به درستی برای القای مفهومش استفاده می کند. او بازه ی زمانی طولانی ای را مد نظر قرار می دهد و می گوید که ایران پر حادثه در تمام این سالها همین بوده است. این آشوب های پیاپی هر بار به نفع و جناح و حکومتی همین مسیر را طی کرده و این در زدن های مدام همان معنی را می دهد. منیر با توجه به درصد بالای خطر وجود عکس برادر سیاسی اش در خانه، او را هم به جمع آشغال های دوست داشتنی اش اضافه کرده و از شر آنها خلاص می شود. اما پس از لختی پشیمان گردیده و به سوی ماشین حمل زباله می دود، چرا که این آشغال های دوست داشتنی، در واقع بخشی از زندگی و هویت او را تشکیل می دهد؛ زندگی که بدون آنها بی مفهوم می گردد.

امیریوسفی در استفاده از نشانه ها به درستی عمل کرده، اما انتخاب یک پیرزن تنها و ترسو به عنوان نمادی از ایران کمی نشانه های انتخابی را زیر سوال می برد. انتخاب پیرزن به عنوان نمادی از ایران بسیار درست و بجا بوده اما زنی که این قدر از حادثه می ترسد به ماهیت این ایرانِ پر آشوب و حادثه نمی آید. ایرانی که در همه ی دوران ها، خود خواسته به استقبال خطر و بحران رفته و خود را آزموده است. شاید مهم ترینش را بتوان انقلاب 57 دانست و مردمی پر شر و شور که می خواستند اولین کسانی باشند که حکومتی را تجربه می کنند که ترکیبی از جمهوری و اسلام است، دو مفهمومی که متناقض می نماید اما ایران با همین انتخاب نشان می دهد که کشور تناقض ها و تضاد هاست. حال این ایران پر شر و شور را زنی ترسو نشان دادن با ماهیت اصلی ایران در تناقض است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

آخرین نبض های زمین

 

«تالان» را ببینید. تالان را ببینید. تالان را ببینید.

این جمله را روزی هزار بار و به هزار نفر تکرار می کنم که تالان فیلم مهمی است و باید دیده شود. مهم نه از این جهت که فیلمی با شاخصه های سینمایی عالی و قصه پردازی ای بی نقض باشد، بلکه تالان از این جهت مهم بوده که یک هشدار است. تالان چراغ قرمز روزهای جنگ است که باید به آن واکنش نشان داد و متوجهش بود قبل از اینکه بمب ها روی سرمان بریزند و نابودمان کنند.

روزهای جنگ، وقتی نخستین بمب های رژیم عراق روی سر مردم خرمشهر ریخت و مردم متوجه شدند جنگ شروع شده، با لباس تن شان و بی آنکه چیزی از زندگی بردارند، از شهر گریختند. آنها خانه هایشان را جا گذاشتند، وسائل شان را جا گذاشتند، خاطراتشان را جا گذاشتند و برای زنده ماندن در این جنگ به شهرهای کم خطر گریختند. حال نیز همین اتفاق دارد می افتد. 47 درصد از مردم روستاهای خراسان، زندگی شان را دست نخورده، تمیز و مرتب جای گذاشتند و به شهرها کوچ کردند، این بار هم برای زندگی و رسیدن به مایه ی حیات «آب».

تالان اخطار می دهد که بحران آب فراتر از جدی است و باید تلاشی بیشتر در این راستا صورت بگیرد. تلاشی فرای چند بیلیبورد تبلیغاتی و پیام های تلویزیونی. تالان از کشتی ای می گوید که سوراخ شده و همه ی ساکنانش غرق خواهند شد، این واسط خراسان به این سوراخ نزدیک تر است و زودتر غرق می شود اما بی شک این بحران کل کشتی را به زیر خواهد کشید، اگر فکری برای این نشتی اندیشیده نشود. تالان از آخرین نبض های زمین می گوید. زمین در مرحله احیاست و هنوز می شود برایش کاری کرد، اما وای به روزی که این مرحله بگذرد! دیگر هیچ وقت ایران، محلی برای زندگی نوع بشر نخواهد نشد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad